مطالب محبوب
عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684630 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25937 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21339 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14726 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13223 |
شلوار جاستین بیبر | 12297 |
اسیر عشق | 10168 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9498 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
فضول
از بابا پرسیدم:بچه چه جوری میاد تو شکم مامانش؟
بابا کمی فکر کرد و گفت: بیا بریم تو حیاط........!
به حیاط رفتیم بابا یکی از بته گل رو نشون داد و گفت: این بته اول یک تخم کوچک بوده!
بعد این تخم رو تو زمین کاشتیم!بعد بهش آب دادیم و بعد از مدتی بزرگ شد
و حالا شده این بته بزرگ که میبینی!منم تخم رو تو شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی ....
پرسیدم:با دست کاشتی یا با بیلچه؟بابا کمی رنگ به رنگ شد و
گفت:با یک جور بیلچه مخصوص.
پرسیدم:پای من هم آب دادی؟گفت:آره پسرم! آب هم دادم.
پرسیدم:با آب پاش یا با شیلنگ؟بابا نگاه تندی به من کرد و جواب نداد.....
نمیدانم چرا عصبانی شده بود؟گفتم من باید بدونم!گفت:با شلنگ!!!!!!!
پرسیدم:خودتون آب دادین یا مش رضا باغبون؟
بابا یک دفعه برگشت و یه چک زد تو گوشم و گفت: برو گم شو پدر سوخته کره خر!!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 18 شهريور 1391 |
موضوعات مرتبط : داستانک، طنز، ، |
برچسب ها : داستانک,داستان طنز,جک,چجوری به وجود اومدیم,بهارنارنج,جک جدید, |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 63 صفحه بعد |